زیر این طاق کبود یکی بود یکی نبود ، شبنمی تنها و خسته در انتظار صبح نشسته بود ،مهتاب مثل همیشه زیبا و روشن تو شب سیاه و تاریک شبنم رو نگاه می کرد ، شبنم زار و زار گریه می کرد ، اون دلتنگ صبح بود و اشک می ریخت و به آسمون نگاه می کرد ، صدای ناله شبنم دل مهتاب رو آب می کرد ، مهتاب از یر دلسوزی خواب نیمه شب رو کنار گذاشت و اومد پایین تر اومد تا پیش شبنم، شبنم روی برگ گل نشسته بود و خیره به تاریکی اشک می ریخت مهتاب بعداز کلی این دست و اون دست کردنلب وا کرد:
مهتاب...:
ای عاشق دل شکسته
که غمگین روی برگ گل نشسته
شبنم...:
سلام ای مهتاب قشنگ و زیبا
تنها یاور من توی این شب سیاه
مهتاب...:
شبنم چرا شدی غمگین و خسته؟
چرا اشک رو گونه هات نقش بسته
شبنم...:
من شبنمم شبنمی دل شکسته
که اشک می ریزم با چشمانی بسته
مهتاب...:
مگه تو عاشق صبح هستی
که نگاه حسرت به آسمان بستی
شبنم ریخت عرق شرم و حیا
گفت که ای مهتاب به کمک من بیا
من عاشقم نه عاشق صبح
عاشق گل اون هم بی ریا
دارم همیشه غم، یک دنیا
که داده به من این گل زیبا
من دل به این گل بستم
اما نگرانم از صبح فردا
وقتی که گل شد بیدار
با نوازش خورشید رعنا
می سپاره به زمین و خاک
من عاشق دلباخته شیذا
در حسرت صبح و خورشیدم
تا زودتر از دیدن فردا
قبل از بیداری این گل سرخ
بخار بشم زود برم تو ابرا
مهتاب دلش به حال شبنم سوخت، به ستاره ها دستور داد تا از آسمون برن کنار و بعد به سراغ خورشید رفت و خورشید رو هم کرد بیدار....
شبنم لبخندی زد و آروم آروم بخار شد، اون خوشحال بود چون داشت غمهای گل رو می شست و می برد اما دلش رو هم با خودش برد...
گل وقتی از خواب بیدار شد، نگاهی به آسمون کرد و به صبح گفت:
که ای خورشید زیبا
ای مظهر نور و گرما
تویی که هستی پادشاه آسمونها
بگو تا آسمون بغضش و خالی بکنه
بباره تا ببینم دوباره اون شبنم شیدا
اما شبنم دیگه رفته بود و گل تنها شده بود، گل دیگه طاقت نیاورد تا که عاقبت توی همون شب مهتابی دق کرد و مرد.
و دوباره ای صبح بهار شبنم رو برای گل بیار
کویر دل عطشناک است بسیار
چه غمگین و بسیار است بسیار
تمام زخمه های این تن من
معمای غریبی های این تن
نه شور زندگی، نای و نوایی
نه یک دل بردگی و نه صفایی
نه ابری، قطره ای، بارانی و بادی
نه حتی سایه سار دلنوازی
مرا دیدار رویت آرزوییست
که امید دل بر های و هوییست
به بهترین امید وار با ش:
هرگز ریسمان امید را رها مکن
وقتی احساس می کنی که دیگر تحمل نداری، جادوی امید است که به تو نیرو میدهد تا راه را ادامه دهی.
اعتماد به نفس را هر گز از دست مده،
تا آن زمان که باور داری توانایی ،
دلیلی داری تا بکوشی ،
هرگز مهار شاد زیستن خود را به دست دیگری مده، بر آن چنگ بزن،
آنگاه همواره در اختیارت خواهد بود.
این ثروت مادّی نیستکه پیروزی یا شکست را رقم می زند.
پیروزی و شکست در چگونگی احساس ما نهفته است.
احساس ماست که ژرفای حیات ما را نشان میدهد .
روا مدار که لحظه های نا خوشایند بر تو چیره گردند.
صبور باشش وببین که آنها در گذ رند.
در یاری جستن از دیگران تردید مکن.
امروز یا فردا همه به آن نیاز مندیم.
از عشق مگریز، به سوی آن بشتاب...
عشق ژرف ترین شادی هاست .
چشم به راه آن چه می خواهی ، نمان.
بلکه با تمام وجود آن را بجوی،
و بدان که زندگی در نیمه راه با تو دیدار خواهد کرد.
اگر تدبیرها و رویاهایتبا امید های تو هوسو نشدند ،
تو راه گم نکردهای، هر آینه که چیزی نو از خود و زندگی بیاموزی، بدان که پیش رفته ای.
داشتن احساس نیکو به زندگی ، در گرو داشتن احساس نیکو به خود است
هرگز خنده را از یاد مبر ،
و غرور نباید مانع گریستن تو شود.
با خندیدن و گریستن است که زندگی معنایی کامل می یابد.
به علت کمبود امکانات مدتی از آپدیت به دور بودم
اما حالا دوباره برگشتم
بخش نظرات هم فعال شده متن های قشنگتون رو برام بفرستید
منتظرم.....
عشق چه سر مست به دادم رسید
آسمان.....
کوچه ی بن بست بود
در سر من شور شکفتن نبود
گرنه عشق....
ابر تهی دست سترون نبود
خاک هم نام مرا عاقبت از یاد برد
کاش به دادم برسی ای عشق!
سوختم ....
روح مرا باد برد.
سوزونی