انتظار
امشب در انتظارم ، در انتظار
خواهم رسم به یارم در انتظار
گویم سخن با خود که من
امشب یک بیمارم در انتظار
امید دارم به این که امشب هم
گذر می کند آخر ، گرچه در انتظار
خواهم که سیاهی شود روشن
در پی آمدن روزم در انتظار
می گذرد ز خیالم هر دم
که همچو من یار نیز هست در انتظار؟
پاسخ خود را نتوان گفت
که این سوال خود نیز هست در انتظار
هرچه روم من باز به پیش
سرنوشت این است که پایان پذیرم در انتظار