فردا روز دگریست
و باز انتظار خاموش دختریست
و شاید پسری است در آرزوی داشتن لحظه ای رویا
چه شیرین و چه دلربا
چهره ای که ندیده مدتها
از پشت صدای تکرار بی اشتباه
و من در این وسعت بی پهنای تنهایی
همدمانی بی نهایت دارم
اما از دل این آشنایان مدعی
من سه دوست را دوست می دارم
مه را روشنایی شبهایم
خورشید را در آغوش آسمان روزهایم
و اما تو را در لحظه لحظه نفسهایم
کاش می شد پرواز ماهی را در آب شعله وری دید
شاید آنگاه
یک نگاه
یا یک صدا
می شد اعتمادی در پیکر یک عشق پیدا
آه چه زیبا
و آه از این رویا
و آه از این رویا
و فقط یک رویا....
یک رویا....